آوش و آویساآوش و آویسا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

تیتان و میتان

اولین قدم های آویسا

دیروز برای اولین بار آویسا چند قدم راه رفت و با جیغ و کف و سوت ما کلی حیرت کرد که مگه چه اتفاقی افتاده عزیز دلم قدم هات همیشه محکم و استوار  
6 خرداد 1393

بوی عیدی,بوی نی نی!!!

کم کم بوی عید از راه می رسد اما این بهار خیلی متفاوت تر از سالهای پیش است , سال گذشته هم تفاوت داشت اما من این تفاوت را امسال بیشتر حس می کنم. گاهی فکر می کنم که چقدر تکاپوی اول سال حس زندگی می دهد, دم صبح صدای اواز پرندگان , شکوفه درختان, نو شدن خانه ها, گاهی هر چند خانه در میان دیدن قالی های شسته شده, مردمانی که تا نیمه از پنجره هابیرون آمده اند و شیشه می شویند , ترافیک های بی نهایت, پیاده روهای شلوغ, کیسه های پری که دم از خرید های اول سال می زنند و تکاپو, ازدحام , شلوغی اما من نگرانم بابت مردمانی که آلودگی را از ظاهرشان می زدایند و دلشان همچنان غرق است در هر آنچه که غم می آورد... بگذریم آوش و آویسای من ,شما در چنین روزهای پ...
13 اسفند 1392

در انتظار 12 ماهگی

قبل از هر سخن 11 ماهگی مبارک عزیزان من دوستتان داریم و منتظریم هر چه زودتر 12 ماهگی از راه برسد, اکثر اتفاقات مهم زندگی در 2 سال اول زندگی می افتد (اولین با با و مامان گفتن ها, اولین قدم ها, اولین قاشق به دست گرفتن ها) به همین خاطر این 2 سال سرشار از اتفاقات خوب خواهد بود و خاطرات ما هم از این قاعده مستثنی نیست. هر چقدر از شیرین کاری و روزهای خوبمان بگویم کم است کم کم  زندگی 4 نفره (هر چند که 4 نفره شدنمان به این زودی دور از ذهن بود) معنای بیشتری میگیرد هم دردی ها و شراکت در بازی و شادی ها بیشتر می شود و من خوشحالم(غیر از خواب شب که هنوز درست نشده است) روزشماری میکنیم برای روزهای آینده و خیال آمدنش را در ذهن می پرورانیم ...
16 بهمن 1392

10ماهگی و یک تولد دیگر

چند روزه که پا به دنیای 10 ماهگی گذاشتید(دیگه دنیا دیده شدید)مبارک باشه ایندفعه ماهگرد شما باتولد آتوسا مصادف شد, دختر عمه جدید ,خواهر فرانک گل بازم مبارک باشه امیدوارم در آینده دوستان خوبی برای هم باشید  
15 دی 1392