عیدی خدا به ما
خداوند در یه شب زمستونی 91/12/14 آوش و آویسای گلم رو به ما عیدی داد و بهار 16روز زودتر به خونه ما اومد .پسرم آوش ساعت 19:16 و دخترم یک دقیقه بعد از داداشی چشمای قشنگشون رو به روی دنیا باز کردند.....معنی اسمتون اینه (پاک و زلال مثل آب)امیدوارم همیشه مثل آب دلتون از بدی ها و غم و غصه به دور باشه
ما اسم وبلاگتون رو تیتان و میتان گذاشتیم که نوعی اصطلاح کردیه برای صدا زدن 2 نفر که خیلی به هم شبیه هستند و همیشه با همند و جدا شدنی نیستند .
همیشه دوستتون داریم
واکسن 18 ماهگی
شیطنت ها و آب بازی
این روزهای آوش و آویسا
درنیکا و پانیذ دوستان آوش و آویسا اولین قدم های آویسا بدون شرح ...
نویسنده :
مامان جون
9:47
اولین قدم های آوش
بالاخره آوش هم اولین قدم هاشو برداشت, درست در تاریخ 8 تیر 93 تقریبا در 16 ماهگی عزیزم یه وقت عجله نکنی فعلا فرصت داری ...
نویسنده :
مامان جون
9:14
اولین قدم های آویسا
دیروز برای اولین بار آویسا چند قدم راه رفت و با جیغ و کف و سوت ما کلی حیرت کرد که مگه چه اتفاقی افتاده عزیز دلم قدم هات همیشه محکم و استوار
نویسنده :
مامان جون
9:19
عکسهای تولد 1 سالگی
بوی عیدی,بوی نی نی!!!
کم کم بوی عید از راه می رسد اما این بهار خیلی متفاوت تر از سالهای پیش است , سال گذشته هم تفاوت داشت اما من این تفاوت را امسال بیشتر حس می کنم. گاهی فکر می کنم که چقدر تکاپوی اول سال حس زندگی می دهد, دم صبح صدای اواز پرندگان , شکوفه درختان, نو شدن خانه ها, گاهی هر چند خانه در میان دیدن قالی های شسته شده, مردمانی که تا نیمه از پنجره هابیرون آمده اند و شیشه می شویند , ترافیک های بی نهایت, پیاده روهای شلوغ, کیسه های پری که دم از خرید های اول سال می زنند و تکاپو, ازدحام , شلوغی اما من نگرانم بابت مردمانی که آلودگی را از ظاهرشان می زدایند و دلشان همچنان غرق است در هر آنچه که غم می آورد... بگذریم آوش و آویسای من ,شما در چنین روزهای پ...
نویسنده :
مامان جون
15:50
در انتظار 12 ماهگی
قبل از هر سخن 11 ماهگی مبارک عزیزان من دوستتان داریم و منتظریم هر چه زودتر 12 ماهگی از راه برسد, اکثر اتفاقات مهم زندگی در 2 سال اول زندگی می افتد (اولین با با و مامان گفتن ها, اولین قدم ها, اولین قاشق به دست گرفتن ها) به همین خاطر این 2 سال سرشار از اتفاقات خوب خواهد بود و خاطرات ما هم از این قاعده مستثنی نیست. هر چقدر از شیرین کاری و روزهای خوبمان بگویم کم است کم کم زندگی 4 نفره (هر چند که 4 نفره شدنمان به این زودی دور از ذهن بود) معنای بیشتری میگیرد هم دردی ها و شراکت در بازی و شادی ها بیشتر می شود و من خوشحالم(غیر از خواب شب که هنوز درست نشده است) روزشماری میکنیم برای روزهای آینده و خیال آمدنش را در ذهن می پرورانیم ...
نویسنده :
مامان جون
18:07