اندر احوالات من
اگر از حال من بپرسید باید بگویم:
ملالی نیست جز یاد ایامی که در آن سرخوشی بود و وقت گذرانی با شوشو و یک عالمه وقت خالی
که خلاصه میشد در :
قالب اوقات تا پاسی از روز در محل کار و خوش و بش با دوستان همکار و از هر دری گفتن و شنفتن , بگذریم از کار که تمامی نداشت (اما الان میفهمم که همان هم لذت بخش بود) بگذریم....
رفتن به کلاس های زبان و ورزش و بنا به اقتضا کلاس های دیگر....
به خانه برگشتن و صرف وقت با همسر مهربان روشن کردن چراغ آشپز خانه و هر از گاهی نشان دادن ضرب شصتی در خصوص آشپزی و خانه داری به خود و همسر(البته به ندرت)
فیلم دیدن , کتاب خواندن, بحث و مجادله(اکثرا منجر به جرح نمیشد) با همسر هر از گاهی بیرون رفتن , سینما پارک مسافرت.......
ای خدااااااااااااااااا
جدیدا از این واژه خیلی استفاده میکنم اصولا درخور هر وضعی است
و اما حال این روزهای من قریب 4 ماه از بچه داری ما میگذرد و من همچنان انگشت حیرت به دهان دارم
که آخه آبت نبود نونت نبود بچه آوردنت چی بود؟؟؟؟؟؟؟(اونم از نوع دوقلو)(البته حمل بر ناشکری نباشد)
بگذریم قریب 4 ماه است که یک آب خوش از گلوی من که مسبب اصلی این واقعه هستم و اطرافیان بیچاره ام پایین نرفته
ما مانده ایم و امر خطیر و طاقت فرسای بچه داری
دیگر خبری از لحظه های خوش تنهایی و چه کنم چه کنم ها از سر سرخوشی نیست
همزمان با نزدیک شدن به واکسن 4 ماهگی هر لحظه رنگ از رخسارمان میپرد و تپش های قلبمان تند تر و تند تر میشود
اما با وجود تمامی این اوصاف خدایا شکرت
و
خداوندا مرا آن ده که آن به