آوش و آویساآوش و آویسا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

تیتان و میتان

اندر احوالات من

1392/4/9 19:44
نویسنده : مامان جون
254 بازدید
اشتراک گذاری

اگر از حال من بپرسید باید بگویم:

ملالی نیست جز یاد ایامی که در آن سرخوشی بود و وقت گذرانی با شوشو و یک عالمه وقت خالی

که خلاصه میشد در :

قالب اوقات تا پاسی از روز در محل کار و خوش و بش با دوستان همکار و از هر دری گفتن و شنفتن , بگذریم از کار که تمامی نداشت (اما الان میفهمم که همان هم لذت بخش بود) بگذریم....

رفتن به کلاس های زبان و ورزش و بنا به اقتضا کلاس های دیگر....

به خانه برگشتن و صرف وقت با همسر مهربان روشن کردن چراغ آشپز خانه و هر از گاهی نشان دادن ضرب شصتی در خصوص آشپزی و خانه داری به خود و همسر(البته به ندرت)

فیلم دیدن , کتاب خواندن, بحث و مجادله(اکثرا منجر به جرح نمیشد) با همسر هر از گاهی بیرون رفتن , سینما پارک مسافرت.......

ای خدااااااااااااااااا

جدیدا از این واژه خیلی استفاده میکنم اصولا درخور هر وضعی است

و اما حال این روزهای من قریب 4 ماه از بچه داری ما میگذرد و من همچنان انگشت حیرت به دهان دارم

که آخه آبت نبود نونت نبود بچه آوردنت چی بود؟؟؟؟؟؟؟(اونم از نوع دوقلو)(البته حمل بر ناشکری نباشد)

بگذریم قریب 4 ماه است که یک آب خوش از گلوی من که مسبب اصلی این واقعه هستم و اطرافیان بیچاره ام پایین نرفته

ما مانده ایم و امر خطیر و طاقت فرسای بچه داری

دیگر خبری از لحظه های خوش تنهایی و چه کنم چه کنم ها از سر سرخوشی نیست

همزمان با نزدیک شدن به واکسن 4 ماهگی هر لحظه رنگ از رخسارمان میپرد و تپش های قلبمان تند تر و تند تر میشود

اما با وجود تمامی این اوصاف خدایا شکرت

و

خداوندا مرا آن ده که آن به

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان ثنا
9 تیر 92 17:01
ااخه قربونت برم انشاالله کوچولوهای خوشگلت زودتربزرگ میشن وراحتترمیشی نگران واکسن نباش ازنیم ساعت قبل واکسن استامینوفن بهشون بده


ممنون از دلداریت عزیزم اما دفعه قبل هم بهشون دادیم و هیچ فایده ای نداشت
حسام وحسنا
10 تیر 92 21:01
سلام عزیزم خوبی الان تازه رسیدی به دوران 6ماه پیش من اما اگر 3ماه دیگه تحمل کنی دیگه از این فکرودغدغه و....راحت میشی شک نکن اصلا هم دیگه فکرت ودرگیر اینها نکن الان که 2ماهه بچه ها خودشون میشینند کلی کارهام راحت تر شده به امید ان روز قربانت


میدونم بهتر میشه دعا کن واسم که زودتر زمان بگذره
مامی شایان(زهرا)
12 تیر 92 10:30
اخی عزیزم بچه داری سخته.میدونم.من که هنوز تجربه نکردم.ولی شما داری دوبل سختی هاشو تحمل میکنی.ولی حتما بعدها دلت واسه همین روزای سختم تنگ میشه.میگذره و خاطرش میمونه


آره عزیزم سخته امیدوارم خاطره هاش بمونه

سارا مامان اهورا
28 تیر 92 18:05
بشری جون نمیخوام نا امیدت کنم ولی الان تازه روزای خوبته وقتی شروع به 4دست و پا یا راه رفتن کنن افسوس این روزا رو میخوری.وقتی توخونه هیچی سرجای خودش نباشه وقتی هرچی نظافت کنی انگار1ماهه دست به هیچی نزدی و کلی چیزای دیگه اونوقت دلت برای این روزا تنگ میشه.البته همه چیزشم بدنیست خوبیش اینه کمی خوابشون بهترمیشه وباشیرین زبونیشون خستگی از تنت در میره
نرگس مامان طاها و تارا
15 مرداد 92 7:50
چقدر اين احساسات برام آشناست...اينگار خود من اينا رو نوشتم