آوش و آویساآوش و آویسا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

تیتان و میتان

برای مادرم

1392/5/2 13:35
نویسنده : مامان جون
507 بازدید
اشتراک گذاری

همین الان با صرف وقت زیاد و تحملی از اون بیشتر آوش رو خوابوندم..

آویسا طبق معمول خونه مامان جونه.

دیروز آزمایشی آوردیمش که برای یک شب اهالی خونمون یه افطاری راحت بخورن . اما اینبار هم این ازمایش با شکست مواجه شد و سراسیمه بعد از افطار خودمونو رسوندیم به خونه مامان.

خدایا کی وضعیت طوری میشه که بتونم دوتاشونو با هم نگه دارم ؟ بدون اینکه از شدت استرس سر درد بگیرم؟

خدایا میدونم بچه داری اونم اینجوری برای مادرم هم خیلی سخته اما اینم میدونم که تحمل اون از من بیشتره و بعضی وقتا احساس میکنم عشقشونم به بچه ها از ما که پدر و مادرشونیم بیشتره

الان ماه رمضونه خونه ما همه روزه هستن

شب ها با صدای گریه و بیقراری از سر خواب بچه ها یه افطار نصفه نیمه خورده و نخورده نوبتی بچه رو گرفتن,میز جمع نشده افطار,خوابیدن و بیدار شدن برای شیر دادن, یه چرت کوتاه و دوباره بیدار شدن برای آماده کردن سحری, درست زمانی که خواب شدید سراغت میاد و حاضری همه چی رو بدی تا 5 دقیقه بخوابی آویسا بیدار میشه و دیگه نمیخوابه

و ادامه روز و خستگی و گشنگی و صدای بچه

خداایا میدونم هرچی برای مادرم بخوام کمه برای صبر و عشقش ممنونم از دست من کاری بر نمیاد

من ناتوانم برای دادن اجر و پاداش این همه مادری در حق فرزندانم

اما تو که قادری و توانا صدایم را بشنو و بهترین ها را بده به مادری که زحمت مادر بودن را به جان می خرد و با صبری زیاد به خوبی کردن ادامه می دهد

ماه ماه تو است ماه رحمت و بخشش, ماه ضیافت تو است , تو میزبان قادر و مهربانی هستی که مهربانی را به بندگانت دادی در ازای مهر ورزیدن

خدایا میدانم صدایم را میشنوی برای خودم چیزی نمی خواهم اما در این چند ماه فهمیدم مادر بودن کاری آسان نیست, برای شایسته این واژه بودن باید صبری داشت به وسعت آسمان , عشقی داشت یه پهنای دریاها و دلی داشت بس بزرگ

من هنوز نمی توانم معنی مادر بودن را بدانم در برابر مادری که چندین سال مادری کرده و برای دوباره مادر بودن فرزندش بی هیچ بهانه ای از خود می گذرد

من در برابر این همه مهربانی چه بگویم؟ چه بخواهم برایش؟

فقط میدانم اگر اسمان را به زمین بیاورم کم است در مقابل این همه مهربانی

خدایا هر آنچه که در دل دارد به او عطا بفرما

و به من قدرتی بده که کمی یاد بگیرم از این همه سخاوت و صبر

آمین


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

حسام وحسنا
6 مرداد 92 14:03
سلام گلم این دوران هم واسه من پیش اومده نه تنها من بلکه واسه مامانایی که دوقلو دارن اما میگذره همه اینا میگذره وروزی دلت واسه این دوران کم میشه به امید فردایی بهتر


آمیدوارم من به امید اون روزا دارم سپری میکنم
نرگس مامان طاها و تارا
15 مرداد 92 7:48
عزيزم... من نمي گم تحمل كن مي گذره چون خودم اين دوران تجربه كردم و با گوشت و پوست و استخوان تك تك كلماتتو درك مي كنم.و تو اون دوران دوست نداشتم كسي بهم بگه صبر داشته باش چون فكر مي كرد مخيلي صبورم. الان مي گم حق داري عزيزم،از خستگي و زندگي هر چي بگي حق داري.خدا قوت. خدا مادرامونم برامون حفظ كنه